منم و تنهایی هام

 

دختر و پسري با سرعت 120 کيلومتر در ساعت سوار بر موتور :

 

_ دختر : آرومتر من مي ترسم !

_ پسر : نه خوش مي گذره !

_ دختر:  نه نمي گذره ، خواهش مي کنم ، خيلي وحشتناکه  !

_ پسر : پس بگو دوسم داري !

_ دختر : باشه ، باشه ، دوستت دارم ، حالا خواهش مي کنم آرومتر  !

_ پسر:  حالا محکم بغلم کن  !

( دختر بغلش ميكنه )

_ پسر:  مي توني کلاه ايمني منو برداري و بذاري سرت ؟ اذيتم ميکنه  !

 

تيتر قسمت حوادث روزنامه هاي روز بعد :

موتوري با دو سرنشين با سرعت 120 کيلومتر در ساعت به ساختماني در خيابان مهر برخورد کرد !

اين موتور دو سرنشين داشت که تنها يکي از آنها نجات پيدا کرد .

از گفته تنها نجات يافته اين حادثه چنين به نظر مي رسد که:

پسري که سوار موتور بوده متوجه مي شود ترمز موتور بريده اما نخواسته دختر بفهمد !

در عوض خواسته که يک بار ديگر ( برای آخرین بار ) بشنود که دوست دخترش دوستش دارد ؟!؟

حقیقت این است : پسر جانش را فدای عشقش کرد ...

و این است عشق دیوانه...

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:,ساعت 16:35 توسط آرتمیس | |


Power By: LoxBlog.Com